گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
ماهنامه موعود شماره 18
شماره 26 - خرداد و تیر 1380







هیچ کس نگفت...!
که بسیار « ربیع الاول » رسید، و همزمان با آن « خردادماه » اسماعیل شفیعی سروستانی روزها پی درپی سپري شدند تا آنگاه که
دوستش دارم، ماهی که مرا متذکر نام دو آیۀ رحمت میکند، محمد، صلّی الله علیه وآله، و مهدي، عجّل الله تعالی فرجه، که فقط در
خوانده شدهاند. ماهی که « رحمۀللعالمین » میان همه آفریده ها و از میان ابناء بنی آدم و همۀ انبیا و رسل تنها این دو نفر با خطاب
مرا متذکر هجرت، از خود بیرون شدن، از بند بستۀ زمان و مکان گریختن و چون رودي در میانۀ دشت راهی شدن و به دریا پیوستن
و یکی شدن میشود، ماهی که امامت آخرین حجت حیّ آغاز شد تا روزي که چون مرواریدي از صدف غیبت به در آید و با
« خردادماه » . درخشندگی ماه تابان رخسارش همه سیاهی و تاریکی را از پهنۀ صورت و سیرت این حیاتف ندانم به کجایی ما بزداید
که رسید کاروان هزار لاله سرخگون از میان گردنه ها و فراز و نشیب جاده ها نیز از راه رسید. از راهی دور، از دشت داغ خوزستان
تا همه شهرها و روستاهایی که پاسدار یاد این کاروانیان بودند. کاروان لاله ها یادآور همۀ مردي بود، و همه مردانی که به نام
محمد، صلّی الله علیه وآله، و مهدي، علیه السلام، و حسین، علیه السلام، از شهر و دیار، و هم از خویش بیرون آمدند، مهاجر کوي
دوستی شدند و خون خویش را گواه صدق قولشان ساختند. کاروان لاله ها مرا متذکر راز بودن و شدن میساخت، متذکر معنی
زندگی. کاروان لاله ها چگونه زیستن و چگونه مردن را یادآور میشد تا همۀ شاهدان دریابند که براي ماندن تا ابدالاباد چگونه باید
مرد. زیر شمشیر غمش رقص کنان باید رفت هر که شد کشتۀ او نیک سرانجام افتاد تا یادم نرفته عرض کنم که خرداد ماه که رسید
فصل انتخاب رئیسج مهوري هم رسید، امّا نه به بی سر و صدایی و آرامی ربیع الاول، پر سر و صدا و پر غوغا. بناگاه همه خانه ها
مملو از غوغاي انتخاب رئیس جمهوري شد. مردان کارآزموده از راه رسیدند، بهترینها پاي در میدان نهادند و هماورد طلبیدن
آغازیدن گرفت. ساعتها و روزها چشمهاي نگران بر صفحه نمایش تلویزیونها دوخته شد با صدها پرسش بر لب. کدامین را باید...؟
چونان همۀ مردم من هم در پی شنیدن کلامی بودم تا بدانم کدامین را باید...؟ راهی براي فهمیدن نبود، جز شنیدن و هرچه شنیدم
همه نیز شنیدند. امّا... هیچ کس نگفت اگر بر مسند بنشیند. با یتیمان آل محمد، صلّی الله علیه وآله، و منتظران مهدي، علیه السلام،
چه خواهد کرد؟ هیچ کس سخنی از انتظار و منتظر نگفت. هیچ کس نگفت براي آمادگی و استقبال از پیک ایمان و رستگاري چه
خواهد کرد؟ هیچ کس نگفت براي ساختن شهر منتظران، مردان منتظر و فرزندان انتظار چه طرحی دارد؟ هیچ کس نگفت کدامین
حجت را براي بودن و به قدرت رسیدن در پیشگاه امام عصر، علیه السلام، خواهد آورد؟ هیچ کس نگفت براي نشستن در مقام
از کدامین مسیر گذشته است؟ هیچ کس نگفت اگر جمعه روزي از آسمان نداي آمدن مهدي، علیهالسلام، سر داده « داعی الی الله »
شد کدامین کارنامه را عرضه خواهد کرد؟ هیچ کس نگفت از فتنه هاي آخرالزمان چه میداند؟ هیچ کس نگفت براي گذار دادن
شیعیان از فتنه هاي عصر ظهور چه طرحی درافکنده است؟ هیچ کس نگفت براي خارج ساختن میلیونها انسان از جهل معرفت
صفحه 7 از 50
دربارة امام غائب، علیه السلام، و خلاصی بخشیدن آنها از مرگ جاهلی چه طرحی درخواهد افکند؟ هیچ کس نگفت درس
هجرت، درس شهادت، درس همراه شدن در کاروان لاله هاي سرخ را چگونه در کتابهاي درسی بچه ها جاي خواهد داد. هیچ
کس نگفت براي خلاصی یافتن از قحط و خشکسالی سالهاي قبل از ظهور چه میکند؟ هیچ کس از کفر و طاغوت جاري در زمان
و مکان و ضرورت مقابله با آن چیزي نگفت؟ هیچ کس جایگاه مناسبات فرهنگی و معیشتی مردم را در نسبت با امام عصر، علیه
السلام، و عصر غیبت معلوم نساخت. هیچ کس نگفت اینهمه شتاب در رفتن، آنهم در هنگامۀ ندانمکاري براي چیست؟ تا چشم
روي هم بگذاري خرداد ماه دیگري میآید و ربیع الاولی دیگر. شاید آنروز مردي پیدا شود و جایی هم براي ربیع الاول، کاروان لاله
ها، خرداد و مهدي در میان همه سخنانش باز کند. شاید...!!! والسلام سردبیر
هالیوود و مهدویت 2
گفت و گو با دکتر حسن بلخاري فیلمسازان آمریکایی مهدویت را نشانه گرفتهاند اشاره: دکتر حسن بلخاري، فارغالتحصیل رشته
ادیان و عرفان، از اساتید دانشکده هنر دانشگاه تهران و آشنا با علوم ارتباطات هستند؛ با توجه به اطلاعات جامعی که ایشان در زمینه
فعالیتهاي رسانههاي غربی درخصوص مقابله اندیشه اسلامی و بویژه موضوع مهدویت دارند، خدمت ایشان رسیدیم و سؤالاتی را
درهمین زمینه مطرح کردیم با توجه به اینکه فرمودید غرب پی برده که جوهرة تفکّر شیعی بحث مهدویت است چه اقداماتی را در
مقابله با آن در عرصههاي مختلف انجام داده است بگذارید براي جواب به این سؤال بسیار مهمتان من مقداري به عقب برگردم
مهدویت از کی براي غرب یک دغدغه شد. اولًا، این نکته را خدمتتان عرض کنم بعد از مسألۀ ظهور صفویه در ایران و اوجگیري
اهداف استعماري غرب نسبت به شرق و اینکه ایران را میخواست دروازة هند بکند، مسأله مذهب ما هم براي آنها جدّي شد،
عثمانی سنی بود و ما شیعه و آنها هم از این استفاده کردند. آنجا بهطور جدّي وارد شناخت مبانی مذهبی ما شدند که از آن براي
باب بودن بود. یعنی آنها متوجه شدند که ما در اعتقادات » خود استفاده کنند. یکی از مواردي که اینها به آن پی بردند مسأله
اسلامی یک منجی داریم که زمانی ظهور میکند و لذا سعی کردند که از این موضوع براي رسیدن به اهداف سلطهجویانه خود
در کتاب خاطراتش ذکر میکند که چطور ما محمدعلی باب را انداختیم در این فضا « مستر همفر » استفاده کنند. اینکه شما میبینید
و گفتیم تو بابی و امام زمانی بهنحوي نشان میدهد که غرب نسبت به تأثیر و اوج حضور این اندیشه در تمدن اسلامی شناخت پیدا
120 سال پیش قیام کرد و ، کرده است این را داشته باشید تا بعد برویم سراغ امام مهدي سودانی آن کسی که در سودان حدود 100
« چهارپر » تحتعنوان مهدي درجهان مطرح شد. این باز بفعد دوم بود و کتبی که صهیونیستها بعد از آن نوشتند که مشهورترینش
است که سعی کرده مهدویت را در ذهن جهانیان بشکند. یعنی مسأله مسألۀ دامنهداري است و بعد از آن شما بیائید سراغ مرکز
شیعهشناسی استراسبرگ فرانسه که البته آنها امام جعفر صادق علیهالسلام را مبنا قرار دادهاند، این مصداقهاي جزئی را دارم عرض
میکنم و میخواهم این نکته را بگویم که براي غرب شناخت محورهاي اسلام و بویژه شیعه خیلی مطرح است شما میدانید غربیها
از ایران و عراق خیلی ایمن نبودند. کشورهاي عربی را با دستنشاندهها توانستند تحت سیطره خود دربیاورند، امّا اینجا را نه در
جریان فتوایی که داده شد و مسلمانها ریختند به سفارت روسیه در ایران همه را به قتل رساندند صرف اینکه به ناموس ایران تجاوز
شده بود و پشت سرش دیدند پشت همه این جریانات یک آخوندي نشسته و دوتا جمله نوشته اهل سنت با چنین فضایی آشنا نبود
که حکم جهاد داده بشود، اینها فهمیدند یک قشري در این وسط وجود دارد که قدرت بسیار عظیمی دارد، بعد در مسألۀ تحریم
تنباکو هم این را دیدند. اینها نکات مهمی است که در نگاه غرب نسبت به شناخت مفاهیم محوري شیعه نقش داشت قبل از انقلاب
نوسترآداموس هم اینها فعالیتهایی در این راستا انجام داده بودند. منتهی مسأله مهدویت پس از پیروزي انقلاب ایران » اسلامی و فیلم
براي اینها مطرح شد. این فیلم مربوط به سالهاي 80 و 81 میلادي است در فیلم هم ذکر میشود که در سال گذشته ولی جهان در
صفحه 8 از 50
سال 81 با این فیلم آشنا شد. اینها وقتی با انقلاب اسلامی روبرو شدند به تصریح خودشان غافلگیر شدند. رئیس سازمان سیا این
اورسون » نکته را در حرفهایش گفته بود. از این جهت شما میبینید خیلی خام در این فیلم با این مسأله برخورد میکنند. این فیلم را
ي که فوقالعاده معتبر بود در جهان سینما و بنا به اعتبارش هم او را برداشتند مفسر اشعار نوسترآداموسش کردند اسکار هم بهاو « ولز
همشهري کفین را ساخته بود، در 23 سالگی خیلی ساده برخورد میکند، میگوید 600 میلیون » دادند که یهودي هم هست و فیلم
مسلمان در خاورمیانه جمع شدهاند ثروت عظیمی دارند و براي صلح جهانی خطرناکند. شما احساس نمیکنید که باید این حرف را
براي مخاطبت جا بیندازي که مسلمان چون به ارزشهاي نهفته خودش پی برده و ثروت دارد الزاماً خطر است یعنی هر که ارزشش را
بفهمد و ثروت داشته باشد براي صلح جهانی خطر است خیلی رو برخورد کرده است چون خیلی سراسیمه میخواهند امواج انقلاب
اسلامی را تخریب کنند و تصویر و تفسیر بدي از آن ارائه بدهند و آمدند روي مسأله مهدویت چون بالاخره آنها پی برده بودند که
و همراهانش که در اوج انقلاب اسلامی در سال 57 به ایران آمده بودند و قرار بود همان 19 « هایزر » . باید روي این نظریه کار بشود
بگویید » بهمن مدرسه رفاه مسجد دانشگاه تهران را که اکثر شخصیتها در آنجا بودند و فیضیه را بزنند، امّا امام با این استراتژي که
این حکم از من نیست ، توانست این مسأله را مهار کند و بعد آمدند سراسیمه وارد عمل شدند که این هم قابل بررسی است باید
روي آن تحقیق بکنیم قبل از انقلاب هم بود، بعد از انقلاب هم سراسیمه آن فیلم را ساختند، بعد وقتی در جنگ نقش محوري امام
زمان علیهالسلام مطرح شد. عین کلام امام این است که فرمانده اصلی جنگ امام زمان علیهالسلام هستند. مسأله بسیار فراتر رفت
براي غربیها که آن کنفرانس خیلی کلاسیک و سطح بالاي تلآویو را گذاشتند. من مجموعه گفتارهایی که پیرامون امام زمان
تهاجم فرهنگی خودم آوردهام که برنارد » علیهالسلام را درحد توان خودم در این کنفرانس ارائه شده جمعآوري کردهام در کتاب
لوئیس این را میگوید. چون مضمون مقالاتش بهدستم رسیده است دیدم چقدر مسألۀ امام زمان علیهالسلام براي اینها مهم است
یا مهدي ساخته شد، مقالات مختلفی نوشته شد، فیلمهاي مختلفی ساخته شد، منتهی از دهۀ 90 آمدند سبک » بعد بازي کامپیوتري
کار را عوض کردند. خیلی جالب است اگر به این نکته توجه شود. دیدند اگر بیایند امام زمان شیعیان را نفی کنند بهنحو دیگري
اثباتش کردهاند، چون در جهان این اتفاق وجود دارد که چیزي را غرب نفی کند، حتماً یک ارزشی دارد. افکار عمومی جهان این
زیرکی را هم دارند و درعین حال که اینکار انجام شود بهنحوي تبلیغ هم هست لذا عوض شد و در دهه 90 در فیلمهایی مثل
آرماگدون یک بعد اثباتی براي آن طرف مطرح شد بهجاي بعد تخریبی این طرف ولی باز با این حال در سال 1997 » ، صهیون »
براي اینکه مسأله نوسترآداموس فراموش نشود چون در این فیلم گفته شده بود، هرچند خود نوسترآداموس عدد نیاورده و صور
فلکی را گفته که تکرارپذیرند و زمان دقیقی براي این مسأله مشخص نکرده و نمیتوانسته هم مشخص کند، چون اگر شارلاتان
کذب الوقّاتون . اصلًا نمیتوانسته عدد بگوید. اینها گذاشتند براي اینکه امواج انقلاب اسلامی » بوده که قطعاً نمیتوانسته و اگر نه
جنگ ) Next wa « گاسپار وان برگر » را در جهان تخریب کنند و براي اینکه فراموش نشود که گفته بودند سال 99 . در سال 97
محمد منتظري که » بعدي را نوشت و بخشی از آن را اختصاص داد به اینکه در سال 99 شخصی در ایران به قدرت میرسد، بهاسم
شهید محمد منتظري حزب جمهوري » اسم اصلی امام زمان علیهالسلام است و منتظري هم از انتظار گرفته شده و هیچ ارتباطی با
اسلامی ندارد. (در فیلم نوسترآداموس هم میگوید مردي که نام آخرین پیامبر را برخود دارد دوشنبه را براي تعطیل برخواهد
گزید). میگوید ایشان بهقدرت میرسد و دانشمندان ناراضی هستهاي شوروي را فرا میخواند و میگوید من به شما دلار میدهم
The sold of Islam کافی است شما سکانس اولیه فیلم .« ذوالفقار » اسلحه بسازید، اینها میآیند یک اسلحه میسازند بهاسم
را ببینید که ذوالفقار میآید کره زمین را متلاشی میکند. اول چهار قسمت این فیلم این صحنه بود که من در BBC ،1986
برنامههاي تصویري دانشگاهی خودم از آن استفاده میکنم ذوالفقار آزمایش میشود و نتیجه مثبت است وقتی نتیجه مثبت میشود،
رئیس جمهور فرضی ایران به امریکا میگوید خلیج فارس را خالی کنید، آمریکا چون ارزیابی درستی ندارد. خالی میکند.
صفحه 9 از 50
نیروهاي ایرانی میروند بهسمت سرزمینهاي غربی که صلیبی ذکر میکند. قصه پرتی است مشخص هم بود که میخواهد قضیه
18 سال از آن گذشته و در ذهنها فراموش شده زنده کند. شما میگوئید قصهاي نوشته شده است و وهم ، نوسترآداموس را که 17
است و... امّا اینها سناریو میسازند و مبناي برخورد سیاسی خودشان را این سناریو خودساخته قرار میدهند. خبر این است در تاریخ
عدهاي از دانشمندان انستیتو بیوتکنولوژي » 18 آذر 77 ) نیویورك تایمز، روزنامه مشهور آمریکایی خبر داده که ) 9 دسامبر 1998
روسیه به خدمت ایران درآمدهاند... و عدهاي دیگر در روسیه براي تولید سلاحهاي میکروبی همکاري میکنند. فردي بهنام مهدي
رضایت مشاور علمی رئیس جمهور ایران یکی از فعالان ایرانی در این زمینه است . این در حالی است که آقاي خاتمی مطقاً
مشاوري بهاسم مهدي رضایت ندارد. جالب این است که این خبر را نیویورك تایمز میدهد (میخواهم بگویم پشت پرده
صهیونیسم دارد همهچیز را بههم وصل میکند). بعد دولت آمریکا بهاستناد خبر نیویورك تایمز بیانیه میدهد و از تلاشهاي
یا » تسلیحاتی ایران ابراز نگرانی میکند، اینها دارند اینجوري در این فضا کار میکنند. ما در تهران به بچههایی برخورد کردهایم که
به گوششان خورده احساس نفرت به آنها دست داده است چرا؟ چون خوب دارد جوانان ما را تربیت میکند. « اللهاکبر » مهدي و
ûPersian Gulf : یامهدي را میسازد. شما در نیویورك بگوئید » آخر غرب از امام زمان ما چه اطلاعی دارد که میآید و بازي
یا مهدي بازي در اختیارتان قرار » منظورت چیست شما بفرمایید ? ، ûWhat do you mean : را میخواهم میگوید inferno
تهاجم فرهنگی ذکر نکردهام گفتهام که الان تربیت » میگیرد. این دارد تربیت میکند. من در کتاب مباحث جدیدم که البته در
دارد جاي تهاجم را میگیرد و همۀ اینها بیانگر آگاهی از نقش محوري مهدویت در 200 سال گذشته در تکوین حرکتهاي
اجتماعی و سیاسی در متن شیعه است من بجد عرض میکنم که غرب هرجا پا گذاشته تأثیر را دیده که انقلاب اسلامی اوجش بود،
لذا الان روي تخریب مفهوم مهدویت در جهان کار میکند، از یکطرف مهدویت ما را میکوبد، از یکطرف دارد مهدویت
را. جالب است بدانید که الان در استرالیا دارند همزمان قسمت دوم و Zion تخیلّی خودش را ترویج میدهد، ماتریکس میسازد و
سوم ماتریکس را میسازند. سال آینده که به بازار خواهد آمد ببینید چقدر استعارههاي صهیونیستی و مهدویت در آن نقش دارد.
پس ظاهراً حضور نظامی آمریکا در خلیج فارس چندان ربطی به صدام و عراق و کویت ندارد؟ بله حضور دائمی خودش را با
یامهدي کنترل میکند. به نکته خیلی مهمی اشاره کردید، این سبب شد من نکته خیلی مهمتري را عرض کنم کسانی که این »
مصاحبه را میخوانند اصلًا اینجور برداشت نکنند که یک فضاي مذهبی خاص دارد تمامی ابعاد سیاسی جهان را براساس
دیدگاههاي مذهبیاش تفسیر میکند. واقعاً این نیست من حاضرم با افرادي که در این قلمرو میگویند نظریات خاصی را داریم
یامهدي استناد کردم میخواهم بگویم براساس » تحمیل میکنیم به بحث بنشینم چرا من به نیویورك تایمز و فیلمهاي هالیوود و
مجموعه تحقیقات داریم این نظریات را ذکر میکنیم صرفاً از یک دیدگاه مذهبی یا سیاسی خاص نیست براي این نکته جالب شما
من اشاره میکنم به جریان قیام 1979 مکه من متأسفانه اسم شخصی را که با اسم مهدي در مسجدالحرام قیام کرد در ذهنم نیست
اصلًا موصاد به یاري فهد آمد، سه روز اصلًا مکه و مدینه در دست اینها بود و اینها ذکر کردند که ما با اسم امام زمان داریم قیام
میکنیم شما این مسأله را داشته باشید. انقلاب اسلامی ایران پیروز شد و دقیقاً مدت کوتاهی پس از پیروزي انقلاب اسلامی چنین
اتفاقی در مکه و مدینه میافتد. میدانید که مکه و مدینه مرکز جهان اسلام هستند. (در پرانتز هم این نکته مهم را عرض کنم که
هیچ فکر کردهاید چرا تخریب مجسمه بودا با حج مسلمین همگام و همزمان شد؟ خیلی مهم است همچنان که رسانههاي ما روي
جشن کریسمس در جهان توجه دارند یک اتفاق مهم جهانی دارد میافتد. یک میلیون مسلمان دارند جمع میشوند مکه طبیعی
است که رسانهها زوم میکنند، خبر ارائه میدهند، فیلم تهیه میکنند. جالب است بدانید روزنامههاي ایران هفته پیش در ایّام عید
قربان تصویري را از مسجدالحرام در صفحه اول خودشان چاپ کردند و خیلی هم زیبا بود و از رویتر بود. همزمان با انعکاس این
فیلم پخش میکند که دارند با آر.پی جی مجسمۀ بودا را میزنند. اینها CNN عظمت اسلامی در مکه و مدینه تلویزیون
صفحه 10 از 50
همزمانیاش واقعاً مسألهدار است و دارد آن را خنثی میکند). در فیلم نوسترآداموس هم عظمت مسلمین را در مکه و مدینه نشان
میدهد. اینها سمبل وحدت عظمت و قدرت و هویت ما هستند و غرب میداند که هر اتفاقی میافتد از آنجاست این یک مسأله
قیامی که در مکه رفخ میداد و متأثر از انقلاب اسلامی ایران بود. براي غرب خیلی مهم بود، براي غرب میتوانست این موضوع
اینجور باشد که مکه میتواند مرکز خیلی مسائل باشد. ضمن اینکه میدانیم امام زمان علیهالسلام قیامشان را از آنجا شروع میکند.
آنچه که شما فرمودید کاملًا درست است او میخواهد اولًا نیروي نظامیاش یک سد بین ایران و عربستان باشد. سیاست خارجی
غرب در خلیج فارس این است که نگذارد بین این دو قدرت ائتلاف استراتژیک صورت بگیرد؛ از یک طرف هم نمیخواهد تنازع
باشد چون خیلیها طرف ایران را میگیرند و او مشروعیتش را ازدست میدهد و تنازع بهنفع ماست چون افکار عمومی دنیاي اسلام
با ماست و اگر این افکار عمومی مواجه بشوند که دشمن ایران عربستان است خادمالحرمین مشروعیت خود را در دنیاي اسلام
ازدست میدهد لذا شما نقشه را اینطور ببینید که این نیروها حائل بین مکه و مدینه هستند، با ایران ایرانی که پیام انقلابی دارد و
آنجایی که مشروعیت مذهبی دارد البته حرمین نه حاکمانش و طبیعی است که در چنین فضایی میآیند در اینجا نیرو پیاده میکنند.
در تمام بشر » : نکتۀ دیگري هم هست امام در سال 1359 سخنرانی داشتند، در آن سخنرانی که پیرامون نیمه شعبان بود، فرمودند
کسی نبوده الا مهدي موعود، سلاماللهعلیه که خداي تبارك و تعالی ذخیره کرده است براي بشر. هریک از انبیاء که آمدهاند براي
اجراي عدالت آمدهاند و مقصدشان این بود که در همه جهان عدالت را اجرا کنند. لکن موفق نشدند بعد از انبیا و اولیاي بزرگ از
پدران حضرت موعود کسی نبوده است که عدالت را اجرا بکند و این یک موجودي است که ذخیره شده است براي همچنین
الرأي العام بود در کویت پس از آن 40 » مطلبی . این سخنرانی وقتی پخش شد اولین جایی که در کشورهاي عربی انعکاس داشت
مقاله یا فتوا صادر شد مبنی بر تکفیر حضرت امام به سه دلیل که مثلاً ایشان معتقد شده پیامبران عاجزند، توانایی امام زمان
علیهالسلام فوق قدرت است و تکمیل شریعت پس شریعت ناقص است و ایشان میآیند و شریعت را تکمیل میکنند. غرب از اینجا
هم پی برد که مسأله مهدویت چیز بسیار خوبی است براي آنها که بتوانند مسأله ایجاد کنند. مجموع این برنامهها بهگونهاي نشان
میدهد غرب واقعاً دارد روي این مسأله کار میکند و حداقل یکی از اهداف استراتژیک حضور در خلیج فارس که من یقین دارم
گوتمه را » این است میزان پذیرش جهانی نسبت به بحث مهدویت چگونه است آفرین این سؤال است وقتی من در هند میبینم
سوشیانت دارد میآید، در یهود و مسیحیت هم این مسأله » طلب میکنند، زرتشتیها که معتقدند دنیا دارد تمام میشود، زمان ظهور
بسیار بالاست پس انگیزهها و پتانسیل و پذیرش جهانی وجود دارد. لازم هم نیست که ما بگوئیم شما بیایید جاي مسیح امام زمان ما
را بشناسید، بلکه امام زمان علیهالسلام را جوري مطرح کنید که مسیح زیرمجموعهاش بشود و بتواند به تمام نیازها پاسخ بدهد. اتفاقاً
News) اگر بتوانید در اینترنت سایت بزنید و با جهان وارد مذاکره بشوید، ببینید چقدر برایتان مطلب میآید. مجلۀ نیوزویک
چه باید کرد؟) انسان به ?) What must be done آگوست 1999 ، گزارش ویژه دارد و یک جمله بسیار مهم week) ، 23
بحران رسیده و انسانی که به بحران برسد ناخودآگاه چشمش به آسمان است و آینده رسالت شناساندن امام زمان امام حسین و امام
علی علیهالسلام به جهان کم از شناسایی آنها توسط خود ما نیست منتهی نوع بیان بسیار مهم است رسانههاي ما در برابر این مسأله
چهکار میتوانند بکنند؟ اولًا این کاري که شما کردید و انشاءالله خود امام زمان علیهالسلام هم اجرش را بدهند، امیدوارم مسؤولان
ما هم اهمیت این قضیه را احساس کرده باشند، باید سیستمی در رسانههاي ما داشته باشد از کانال خود شما هم باشد. یک چیزي را
مقابل خودتان نباید بگویم و پشت سرتان گفتهام دورادور کارتان را دارم تعقیب میکنم در کار شما صداقت و خلوص خاصی
است یعنی دنبال نام و نان نیستید، این را آدم منصف متوجه میشود. اگر بودید دنبال خیلی کارها میشد رفت بستر کار هم همین
است سرمایه ما شیعیان این است باید کمک بشود. شما با همین فضا فعلًا قضیه را پیش ببرید، بعد یک نماینده از صدا و سیما، یک
نماینده از سازمان تبلیغات اسلامی و وزارت ارشاد و حوزه هنري و دیگر جاهایی که درگیر این مسألهاند بیایند و براي آنها جا
صفحه 11 از 50
بیندازیم چرا غرب ماتریکس آرماگدون و روز استقلال را میسازد، صد تا فیلم میتوانم معرفی کنم که اینها دارند روي آینده کار
یا مهدي را میسازند یعنی برایش مهم است دقیقاً ما معادل آنکار، » میکنند. اگر دارند کار میکنند یعنی مهم است وقتی دارند
کار ارزشی و اثباتی بکنیم این نیاز به یک تیم تخصصی دارد. ولی مهمتر از تیم جا افتادن ضرورت کار است یعنی این کار
ضرورتش هنوز براي آقایان تعریف شده نیست و پی نبردهاند. حالا نمیدانم کوتاهی ما بوده آقایان وقت ندارند و به روزمرگی
مَثَلشان مَثَل آن کسی است که آتشی افروخت چون پیرامونش را روشن ساخت خدا » : افتادهاند. پینوشتها: 2. سوره بقره ( 2)، آیه 17
یا چون بارانی سخت در ظلمت همراه با رعد و برق » : 3. همان آیه 19 «. روشنایی از آنان بازگرفت و نابینا در تاریکی رهایشان کرد
از آسمان فرود آید، تا مباد که از بانگ صاعقه بمیرند، انگشتان خویش در گوشها کنند. و خدا بر کافران احاطه دارد مصاحبه
ماهنامه موعود سال پنجم-شماره 26
مبانی غیبت و ظهور حضرت مهدي علیه السلام
قسمت اول عباس پسندیده اشاره: در این نوشتار به این پرسشها پاسخ خواهیم داد که چرا غیبت اتفاق افتاد؟ و چه زمانی ظهور رخ
خواهد داد؟ و در لابهلاي پاسخ به این دو پرسش، مسائلی چون خشونتهاي هنگام ظهور، و جایگاه آزادي و اختیار بشر در پدیدة
ظهور، و چگونگی ادارة جهان پس از ظهور مطرح خواهد شد؟ پاسخ به این پرسشها و پرسشهاي دیگري که پیرامون پدیدة غیبت و
ظهور وجود دارد، نیازمند بررسی مبانی غیبت و ظهور است. با روشن شدن مبانی این پدیده، پاسخ پرسشهاي گوناگون آن نیز
روشن خواهد شد. این نوشتار، در سه اصل به بررسی مبانی پدیدة غیبت و ظهور خواهد پرداخت و سپس بر مبناي اصول یاد شده،
1 طرح خداوند - پدیدة غیبت و ظهور و برخی مسایل پیرامونی آن را بررسی خواهد کرد. اصل اول تغییرناپذیري امامت و ولایت 1
ادارة امور جهان تنظیم کرده است نظریۀ امامت و ولایت است این نظریه نه » براي ادارة امور جهان طرحی که خداوند متعال براي
یک نظریۀ اسلامی که یک نظریۀ الهی و مورد پذیرش همۀ ادیان آسمانی است شاید تصور شود که تا پیش از رحلت پیامبر اسلام
صلّیالله علیهوآله دوران نبوت و رسالت جریان داشته است و بعد از آن دوران امامت و ولایت آغاز میشود و لذا نمیتوان ادعا
کرد که نظریۀ امامت و ولایت طرح همیشگی خداوند براي ادارة امور جهان است بلکه این نظریه از زمان رحلت پیامبر اسلام
صلّیاللهعلیهوآله آغاز گردید. واقعیت این است که نظریه امامت و ولایت در تعارض با رسالت و نبوت نبوده بلکه با آن قابل جمع
« نبیّ » رسول و » است نبوت و رسالت مقام گرفتن و ابلاغ کردن وحی هستند و امامت و ولایت مقام اجراي آن به همین جهت
هم باشند، چنانکه درمورد رسول مکرم اسلام صلّیالله علیهوآله اینگونه بوده است البته در برخی نظریهها « ولیّ » امام و » میتوانند
امامت ناس جزء مأموریت الهی انبیاء، از جمله نبی مکرم اسلام صلّیالله » خدا و آخرت بوده و » ، ادعا شده که هدف بعثت انبیاء
علیهوآله نبوده است این نظریه هرچند در زمان ما پردازش شده و براي نظریه پرداز آن جدید محسوب میشود ولی ریشه در تاریخ
اسلام دارد. نظریۀ تفکیک میان رسالت و امامت و محدود ساختن مأموریت انبیا به ابلاغ رسالت یک نظریۀ اموي است معاویه در
یکی از نامههایی که به حضرت علی علیهالسلام نوشته است نظر خود را اینگونه بیان میکند: ألا و إنّما کان محمّد رسولًا من
الرسل إلیالناس کافۀ فبلّغ رسالات ربّه لایملک شیئاً غیره بدان که محمد فقط فرستادهاي از خیل فرستادگان خدا بهسوي همۀ مردم
امامت رسول خدا، » بود که رسالت خود را تبلیغ کرد و ولایت و تملّک بر هیچ چیز دیگر نداشت همانگونه که معلوم است معاویه
صلّیالله علیهوآله را انکار کرده است و مأموریت الهی ایشان را فقط ابلاغ رسالت میداند. امّا در مقابل وي حضرت علی علیهالسلام
امامت ناس را مأموریت الهی پیامبر اکرم صلّیالله علیهوآله میداند. آن حضرت در جواب معاویه مینویسد: والذي » قرار دارد که
أنکرت من إمامۀ محمد، صلّیاللهعلیهوآله و زعمت أنّه کان رسولاً و لم یکن إماماً، فإنّ إنکارك علی جمیع النبیّین الائمّۀ و لکنّا
نشهد أنّه کان رسولًا نبیّأ إماماً، صلّیاللهعلیهوآله . و امّا اینکه امامت (حضرت ) محمد، صلّیالله علیهوآله را انکار کردي و پنداشتی
صفحه 12 از 50
امام بودهاند، ولی ما شهادت میدهیم که او هم رسول » که او فقط رسول است نه امام این در حقیقت انکار همۀ پیامبرانی است که
امامت ناس جزء مأموریت الهی پیامبران است و لذا امامت فقط محدود به ائمه » بود و هم نبّی بود و هم امام خلاصۀ سخن اینکه
خاتمیت ، دوران » دوازدهگانه شیعه نمیشود، بلکه همۀ انبیاي الهی نیز اماماند. البته در شرایط زمانی که ما قرار داریم براساس نظریه
ثبات و تغییرناپذیري طرح امامت طرح دین براي ادارة » 2- امامت است 1 » ، ن وجود دارد ´ رسالت و نبوت به پایان رسیده و آنچه الا
امور بشر (یعنی طرح ولایت و امامت طرحی ثابت و تغییرناپذیر است شخص امام و ولیّ تغییر میکند، امّا نظریه امامت و ولایت
تغییر نمیکند، زیرا امامت و ولایت همانند توحید و معاد، در زمرة اصول ثابت حیات تکاملی انسان قرار میگیرد و لذا تغییرناپذیر
خواهد بود. اینگونه نیست که خداوند متعال با مرور زمان حرف جدیدي و نظر جدیدي و طرح جدیدتر و کارآمدتري براي ادارة
امور بشر ارائه کند. تغییرپذیري در حوزة حاکمیت یا به دلیل غیراصولی بودن موضوع است که با مقتضیات زمان قابل تغییر است و
یا بهدلیل نقصان دانش بشري و یا به دلیل تغییر زمینههاي انسانی پذیرش حاکمیتها ، امّا نظریۀ امامت و ولایت هم از اصول است و
هم از یک منشأ بینقص و کمال سرچشمه میگیرد و هم براي سعادت واقعی بشر تنظیم میشود، نه مطابق نرخ روز و میل این و آن
و بههمین جهت ثابت و تغییرناپذیر است به بیان دیگر، ادیان الهی حرف آخر و آخرین و متکاملترین نظریه را در همان ابتدا بیان
کردهاند و معتقدند که سعادت بشر فقط در این طرح قابل تحقق است و لذا این طرح هیچگاه دستخوش تغییر و تحوّل نشده و
نخواهد شد و دقیقاً بههمین جهت است که اولین بشر خاکی امام بود و آخرین آن نیز امام خواهد بود، یعنی بدو و ختم عالم امامت
و ولایت است این نشان از تغییرناپذیري طرح خداوند براي ادارة امور بشر دارد. اگر این طرح قابل تغییر میبود، میبایست به مرور
زمان دگرگون شود و دچار تحوّل گردد، نه اینکه از بدو خلقت تا ختم آن یکسان باشد. یکسان بودن طرح خداوند براي اداره
امور بشر و تغییرناپذیر بودن آن در طول زمان یکی از مسایل مهمی است که در متون دینی به آن اشاره و بلکه تصریح شده است
امام باقر، علیهالسلام دراینباره میفرمایند: والله ما ترك الله أرضاً منذ قبض آدم علیهالسلام إلاّ و فیها إمام یهتدي به إلی الله و هو
حجته علی عباده و لا تبقی الارض بغیر حجۀ لله علی عباده . به خدا سوگند که خدا از زمان رحلت حضرت آدم علیهالسلام هرگز
زمین را بدون امامی که مردم را بهوسیلۀ او بهسوي خود هدایت کند، رها نکرده است او حجّت خدا است و زمین بدون حجّت
نخواهد بود. در این حدیث تصریح شده است که از آغاز آفرینش زمین همواره از نعمت وجود امام و حجّت خداوند برخوردار
بوده است و در حدیث دیگري از امام صادق علیهالسلام آمده است آخرین کسی که در زمین به دیار باقی رحلت میکند، امام
امام است و از دیدگاه خداوند، » است إنَّ آخر من یموت الاءمام از این دو حدیث شریف استفاده میشود که بدو و ختم جهان با
امامت تنها طرح مفید براي ادارة امور جهان از آغاز تا فرجام آن است در پارهاي از احادیث نیز حقیقت یاد شده بهصورت کلی »
آمده است یعنی هرچند اشاره به بدو و ختم عالم نشده است ولی تصریح شده است که زمین در هیچ زمانی بدون حجّت و امام
عبدالله خداش بصري میگوید: شخصی از امام صادق علیهالسلام پرسید: تخلواالارض ساعۀ » نبوده و نخواهد بود. درهمینباره
لایکون فیها إمام آیا زمین لحظهاي بدون امام خواهد بود؟ و امام علیهالسلام در جواب وي فرمودند: لاتخلوا الارض من الحق . زمین
از (حجّت بر) حق خالی نخواهد ماند. و این یعنی شمول و فراگیري امامت در همۀ زمانها. همچنین آن حضرت در حدیث دیگري
بیان فرمودهاند که جهان با این عمر طولانی خود، حتی یک روز هم بدون امام نخواهد ماند:. لاتبقی الارض یوماً واحداً بغیر إمام منّا
تفزع إلیه الافمّۀ زمین حتی براي یک روز هم بدون امامی از میان ما که مردم بهسوي او پناه آوردند، نخواهد ماند. گذشته از این
امامت از جنبۀ زمانی شمول دارد، از جنبۀ جمعیتی هم شمول دارد، یعنی اجراي طرح امامت و ارسال هدایت گران الهی متوقف » که
امام خواهد فرستاد تا او را در » بر وجود جمعیت کثیر نیست بلکه اگر زمین فقط یک نفر ساکن داشته باشد، خداوند متعال براي او
راه تکامل و انسانیت هدایت و راهبري کند. به بیان دیگر، نظریه اسلام در باب جامعه و حکومت نظریۀ (یک بهاضافۀ یک تا به
(یک به اضافۀ بینهایت است یعنی اگر جامعه از دو نفر تشکیل شده باشد حتماً یکی از آنان امام است این از قوانین حتمی الهی
صفحه 13 از 50
است این یکی از تفاوتهاي مهم میان طرح امامت و ولایت با طرحهاي بشري است بخشی از احادیث منقول از امام صادق علیهالسلام
به این جنبه پرداخته است که به برخی از آنها اشاره میشود: لو لم یبق فی الارض إلاّ إثنان لکان أحدهما الحجۀ اگر در زمین بیش
است و همچنین میفرمایند: لو لم یکن فیالارض إلاّ إثنان « حجّت خدا » از دو نفر کسی نمانده باشد، بدون شک یکی از آن دو
امام است و در جاي دیگري فرمودهاند: لو » لکان الاءمام أحدهما. اگر در زمین فقط دو نفر وجود داشته باشند، حتماً یکی از آن دو
امام خواهد بود. اینها همه نشان » کان الناس رجلین لکان أحدهما الاءمام اگر جمعیت بشر دونفر باشد، بدون شک یکی از آن دو
میدهد که خداوند متعال حتی یکنفر را هم بهحال خود رها نخواهد کرد و این نشان از نظر لطف و رحمت خداوند بر بشر دارد.
امام صادق علیهالسلام دراینباره میفرمایند: إنَّ الله أجلّ و أعظم من أن یترك الارض بغیر إمام عادل شأن خداوند متعال والاتر و
بالاتر از آن است که زمین را بدون امام عادل رها سازد. خلاصۀ سخن اینکه اولًا، طرح امامت و ولایت از اصول حیات انسانی است
آخرین » اولین حیات انسانی و تا وجود » که نه محدودیت زمانی دارد و نه محدودیت جمعیّتی بلکه از نظر زمانی به مجرد پیدایش
ممکن اجرا میشود. و ثانیاً، همین ویژگی یاد شده « بیشترین تعداد » ممکن تا « کمترین تعداد » حیات انسانی ، و از نظر جمعیتی با
نشان میدهد که این طرح طرحی است تغییرناپذیر که از بدو عالم تا ختم آن ثابت خواهد ماند. و ثالثاً، از آنجا که این طرح یک
طرح الهی است نه بشري ثبات و تغییرناپذیري آن نشانۀ ناکارایی آن نیست تکاملف در طول زمان از ویژگیهاي انسان و پدیدههاي
انسانی و امور غیراصولی است بههمین جهت طرح امامت و ولایت به جهت الهی بودن کاملترین و مترقیترین طرح ادارة جهان و
3 تغییرناپذیري شؤون امامت طرح ولایت و امامت داراي حوزههاي مختلفی است براي این که روشن - تنها راه سعادت بشري است 1
شود اصل تغییرناپذیري طرح امامت و ولایت بهچه معنا است لازم است بحث را در حوزههاي مختلف این طرح مورد بررسی قرار
دهیم این حوزهها عبارتند از: حوزه قانون و حوزه امام الف حوزه قانون قانون مبناي کنشها و واکنشهاي بشري و ترسیم کننده راه
سعادت آدمی است و بههمین جهت نقش تعیینکنندهاي در سرنوشت بشر دارد... و در این میان آنچه اهمیتی چندبرابر خواهد
منشأ قانون است دربارة منشأ قانون به دو دیدگاه میتوان . اشاره کرد: یکی دیدگاهی که قانون را متغیّر میداند و دیگري » داشت
دیدگاهی که قانون را ثابت ولایتغیّر میداند. دیدگاهی که قانون را متغیّر میداند، منشأ بشري براي آن قائل است و براین باور است
که مشروعیت قوانین به بشري بودن آن است و قانونی که بشر آن را تنظیم نکرده باشد، مشروعیت ندارد. از همینجا است که نظریه
دموکراسی در قانون پیدا میشود. امّا دیدگاهی که قانون را ثابت و تغییرناپذیر میداند، منشأ الهی براي قانون قائل است و براین
باور است که مشروعیت قانون به الهی بودن آن است و لذا دراین نظریه قانون طبق خواست مردم تغییر نمیکند و حاکم الهی نیز
براساس خواست مردم عمل نمیکند. امام صادق علیهالسلام در تبیین این دو دیدگاه میفرمایند: إنَّ الائمّۀ فی کتاب الله عزّوجلّ
لا بأمر النّاس یقدمون أمرالله قبل أمرهم و حکم الله قبل حکمهم قال « وَ جَعَلناهفم أئمَّۀً یَهدونَ بفأمرفنا » إمامان قال الله تبارك و تعالی
یقدمون أمرهم قبل أمرالله و حکمهم قبل حکم الله و یأخذون بأهوائهم خلاف کتاب الله « وَ جَعَلناهم أئمَّۀً یَدعونَ إلی النّارف »
و ما آنان را پیشوایانی قرار دادیم که مردم را بهوسیلۀ امر » : عزّوجلّ . از دیدگاه قرآن پیشوایان دو دستهاند: خداوند متعال میفرماید
و ما » : نه خواست مردم فرمان خدا را بر فرمان مردم و حکم خدا را بر حکم مردم مقدم میدارند. و میفرماید « ما هدایت میکنند
فرمان مردم را بر فرمان خدا و حکم مردم را بر حکم خدا ،« آنان را پیشوایانی قرار دادیم که مردم را بهسوي دوزخ فرا میخوانند
مقدم میدارند و خواستههاي هوسآلود آنان را ملاك عمل خویش قرار میدهند نه کتاب خدا را!! در این حدیث شریف بصراحت
بیان شده است که پیشوایان نور براساس حکم خداوند متعال عمل میکنند، نه خواست مردم آنچه در توضیح این مطلب میتوان
گفت این است که در اندیشۀ دینی حکومت تدبیرگر امور مردم است یعنی اینگونه نیست که حکومت دینی ضد مردم و مخالف
سامان امور مردم باشد و فقط براي تأمین منافع خدا یا حاکمان آمده باشد، مأموریت حکومت دینی نیز ساماندهی امور مردم است
منتهی تفاوت اساسی میان حکومت الهی و حکومت طاغوتی در ملاك تدبیرگري است حکومت الهی و دینی معتقد است که امور
صفحه 14 از 50
امر مردم (یعنی قانون مردم نمیتوان سامان داد و باید به قانون الهی عمل کرد ولی حکومتهاي غیرالهی معتقدند که امر » مردم را با
قانونگذاري . « إنف الحفکم إلاّ لله » : مردم را باید با امر مردم (یعنی قانون مردم سامان داد. قرآن کریم دربارة منشأ قانون میفرماید
فقط در شأن خداوند متعال است مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر این آیه میگوید: إنَّ القرآن یري أنَّ الحکم یختص بالله تعالی و
قانونگذاري مختص خداوند متعال است و » لیس لاحد أن یبادر إلی تشریع حکم و وضعه فی المجتمع الانسانی . قرآن معتقد است
هیچیک از بندگان او حق قانونگذاري براي جامعۀ بشري را ندارد. جالب اینجا است که این منطق الهی دقیقاً در راستاي حفظ
مصالح انسانها است و این از شگفتیهاي ادیان الهی است تصور دیگران براین است که مصالح انسان در برآورده شدن خواستههاي
او تأمین میشود، یعنی اگر خواستههاي یک انسان برآورده شود، سعادت او تأمین شده و لذا مصلحت او در برآورده شدن
خواستههاي او است امّا در اندیشۀ الهی عمل بر طبق خواست مردم مایۀ زحمت است نه رحمت قرآن کریم دراینباره میفرماید: وَ
اعلَموا أنَّ فیکفم رَسولف اللهف، لَو یفطیعَکفم فی کَثیرف مفنَ الامرف لَعَنفتّفم . اي اهل ایمان اگر پیامبر در بسیاري از امور بهنظر
شما عمل میکرد، شما خود به زحمت میافتادید. مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر این آیه میفرمایند: مضمون این آیه آگاه کردن
مؤمنین به این حقیقت است که خداوند متعال آنان را در راه رفشد قرار داده است و بههمین جهت ایمان را در قلبهایشان زینت داده
و محبوب آنان قرار داده و کفر و فسق و سرکشی از فرمان خدا را منفور دل آنها قرار داده است پس بر مؤمنین لازم است فراموش
نکنند که در میان آنان پیامبري هست که از جانب خداوند تأیید میشود و هرگز بهجاي راه رفشد و سعادت گام در راه تباهی
نمیگذارد، پس بر آنان است که از فرامین او اطاعت کنند و هرچه را او میخواهد آنان نیز بخواهند و هرآنچه را او انتخاب میکند
برگزینند و اصرار نورزند که او از نظرها و خواستههایشان پیروي کند که اگر چنین کند، مردم خود به زحمت افتاده و نابود
میشوند. فلسفه نظریه دین در این است که از دیدگاه مکاتب آسمانی همواره میان خواست مردم و مصلحت آنان تطابق وجود
ندارد و لذا اگر مبناي قانون خواست مردم باشد، مصلحت آنان بهخطر میافتد و اگر مبناي قانون خواست خداوند باشد، قطعاً
مصلحت مردم تأمین میشود، هرچند خواست و هوس آنان نادیده گرفته شود. قرآن کریم درباره اصل عدم تطابق میان خواست و
مصلحت مردم میفرماید: و عسی أن تکرهوا شیئاً و هو خیر لکم و عسی أن تحبّوا شیئأ و هو شرّ لکم چه بسا اموري را نپسندید ولی
خیر شما در آن باشد و چه بسا اموري را بپسندید ولی براي شما زیانآور باشد. و در ادامه با اشاره به اینکه منشأ این ناهماهنگی
نقصان دانش بشر است به علم الهی پرداخته و میفرماید: والله یعلم و أنتم لا تعلمون . و خدا میداند ولی شما ناآگاهید. پس عمل
کردن به خواستههاي بشر، سرنوشت او را بشدت تهدید میکند، و امّا اگر به فرمان خدا عمل شود و امور مردم براساس قانون الهی
تدبیر شود، موجبات ایمنی امور بشر فراهم شده است و اینگونه نیست که فایدة این طرح به خدا و یا حاکمان خدایی بازگردد. امام
علی علیهالسلام دراینباره میفرماید: إنّ فی سلطان الله عصمۀ لامرکم . مصونیت و ایمنی امور شما در حاکمیت الهی است در این
حدیث شریف بخوبی میان حاکمیت الهی و امور مردم تلفیق شده است که محصول آن سامان یافتن امور مردم است یعنی اولًا، امور
بشر را باید با قوانین الهی تدبیر کرد نه با قوانین بشري ثانیاً، محصول تدبیر امور مردم با قوانین الهی سامان یافتن امور خود مردم
است و ثالثاً، معلوم میشود که تدبیر امور مردم با قوانین بشري به سرانجام مطلوب نخواهد رسید. بههمین جهت آن حضرت در
حدیثی مردم را به پذیرش اوامر خدا و ولی خدا سفارش کرده و فرموده است سلّموا لامرالله و أمر ولیّه فإنّکم لن تضلّوا مع التسلیم .
پذیراي فرمان خدا و فرمان ولیّ او باشید که با این تسلیم و پذیرش هرگز گمراه نخواهید شد. و دقیقاً برهمین اساس است که در
اصل دوم قانون اساسی دربارة مسألۀ حاکمیت و قانون آمده است جمهوري اسلامی ایران نظامی است بر پایۀ ایمان به 1 خداي
یکتا (لا إله إلاّ الله) و اختصاص حاکمیت و تشریع به او و لزوم تسلیم در برابر او. 2 وحی الهی و نقش بنیادین آن در بیان قوانین ..
تسلیم در برابر آن الزامی » تشریع هر دو از آن خدا دانسته شده و همانطور که در روایات آمده است » حاکمیت و » در این اصل
خدا و » شمرده شده است یکی از تفاوتهاي بنیادین تفکّر اسلامی با تفکّر غربی در مسألۀ تسلی ?پینوشتها: . مهندس بازرگان
صفحه 15 از 50
مجلۀ کیان ش 28 ، ص 51 . . الغارات ج 1، ص 202 ؛ بحارالانوار، ج 33 ، ج 139 و 140 . . مراد از ،« آخرت هدف بعثت انبیاء
زمینههاي انسانی تغییرات فکري و فرهنگی جوامع است که براساس آن نظریهاي کارآیی خود را ازدست میدهد و نظریۀ دیگري
مجال بروز پیدا میکند. . براي اطلاع بیشتر پیرامون ثابت و متغیر در اندیشۀ دینی به کتاب مقتضیات زمان اثر شهید مطهري مراجعه
کنید. . الکافی ج 1، ص 179 ، ح 8؛ عللالشرایع ص 197 ، ح 11 ؛ الغیبۀ نعمانی ص 138 ، ح 7؛ بصائر الدرجات ص 485 ، ح 4. شبیه
این حدیث از امام صادق علیهالسلام نیز نقل شده است ر.ك کمالالدین ص 230 ، ح 28 ؛ عللالشرایع ص 197 ، ح 13 ؛ ثواب
؛ الاعمال ص 245 ، ح 2؛ محاسن برقی ج 1، ص 175 ، ح 272 ؛ بحارالانوار، ج 23 ، ص 23 ، ح 27 . . الکافی ج 1، ص 180 ، ح 4
. عللالشرایع ص 196 ، ح 6؛ الامامۀ و التبصرة ص 161 ، ح 13 ؛ مختصر بصائر الدرجات ص 211 ؛ بحارالانوار، ج 23 ، ص 21 ، ح 21
. کمالالدین ص 233 ، ح 40 ؛ بحارالانوار، ج 23 ، ص 43 ، ح 87 ؛ ر.ك الکافی ج 1، ص 178 ، ح 1 و 4. . کمالالدین ج 1، ص
. 230 ، ح 29 ؛ بصائرالدرجات ص 511 ، ح 20 ؛ مختصر بصائر الدرجات ص 62 ؛ بحارالانوار، ج 23 ، ص 42 ، ح 82 و ص 53 ، ح 113
. الکافی ج 1، ص 179 ، ح 1 و ص 180 ، ح 4؛ کمالالدین ص 230 ، ح 30 ؛ عللالشرایع ص 197 ، ح 10 ؛ بحارالانوار، ج 23 ، ص
22 ، ح 24 . ر.ك الکافی ج 1، ص 179 ، ح 2. . الکافی ج 1، ص 180 ، ح 5. . همان ح 3؛ عللالشرایع ص 196 ، ح 6؛ الامامۀ و
؛ التبصرة ص 161 ، ح 13 ؛ مختصر بصائرالدرجات ص 211 ؛ بحارالانوار، ج 23 ، ص 21 ، ح 21 . . الکافی ج 1، ص 178 ، ح 6
. . کمالالدین ص 229 ، ح 26 ، و ص 234 ، ح 43 ؛ بحارالانوار، ج 23 ، ص 42 ، ح 82 . . سورة انبیاء، آیه 73 . . سورة قصص آیه 41
. . الکافی ج 1، ص 216 ، ح 2؛ بصائرالدرجات ص 32 ، ح 2؛ الاختصاص ص 21 ؛ تفسیر قمی ج 2، ص 71 . . سورة یوسف آیه 40
. . تفسیرالمیزان ج 10 ، ص 85 . . سورة حجرات آیه 70 . . المیزان ج 26 ، ص 312 . . سورة بقره آیه 216 . . نهجالبلاغه خطبه 169
غررالحکم ح 5606 . . معانیالاخبار، ص 185 ، ح 1؛ امالی صدوق ص 287 ، ح 4؛ روضۀالواعظین ص 52 ، الکافی ج 2، ص 45 ، ح
1. . سورة زمر، آیه 38 ، و ر.ك سورة عنکبوت آیات 61 و 63 ؛ سورة لقمان آیه 25 ؛ سورة زخرف آیات 9 و 87 . . سورة یوسف آیۀ
39 . . سورة زمر، آیۀ 29 . . ر.ك افحتجاج ج 1، ص 13 . . ر.ك شرح نهجالبلاغه ابن ابیالحدید، ج 2، ص 47 . . ر.ك الجمل ص
. 128 . . الفتوح ج 2، ص 435 . . ر.ك بحارالانوار، ج 44 ، ص 104 ، ح 12 . . ر.ك همان ج 52 ، ص 84
آبی ترین دریا
در حیاط کوچک خانه نشسته بود و به درخت نخل باغچه تکیه کرده بود. دیگر ناي ایستادن « سید مرتضی » مریم ضمانتی یار
نداشت. تمام شب بیدار مانده و قدم زده و دعا کرده بود. همسرش لحظات سخت و طولانیاي را میگذراند و قابله نمیتوانست به او
کمک کند. هر از چندي قابله پریشان احوال از اتاق بیرون میآمد و میگفت: سید! خدا را به جدّت قسم بده! مادر و بچه هر دو در
خطرند؛ سید سر به آسمان بلند میکرد و میگفت: مگر کاري غیر از دعا از دستم ساخته است... اشک از چشمانش جاري بود و
صداي نالۀ همسرش دل او را میآزرد. براي لحظاتی چشمانش را بست و آهسته زمزمه کرد: خدایا... به فریادمان برس... خستگی
شب طولانی همراه با گریه و بیخوابی براو غلبه کرد و براي لحظاتی کوتاه چشمانش را برهم گذاشت و خواب او را ربود. چیزي
نگذشت که تکانی خورد و بیدار شد. دلش با بهیاد آوردن خوابی که دیده بود غرق سرور شد. از جا برخاست کنار چاه آب رفت،
دلو آبی کشید و وضو گرفت. آخرین ستاره هاي شب در پرتو فجر صادق رنگ میباختند و سپیده آرام آرام میآمد تا آسمان را
روشن کند. سید مرتضی نماز صبحش را خواند و هنوز تعقیبات نماز را به آخر نرسانده بود که صداي گریۀ نوزاد در فضاي منتظر و
ملتهب خانه پیچید. سید از جا کنده شد و بهطرف اتاق دوید. لحظاتی نگذشت که قابله شادمان از اتاق بیرون آمد و رو به سید
مرتضی که بیقرار ایستاده بود گفت: سید! چشمت روشن! خدا پسري بهتو هدیه کرد. سید مرتضی به سجده بر زمین افتاد و خدا را
از صمیم قلب شکر کرد... آفتاب، خانۀ سید مرتضی را روشن کرده بود که قابله به او اجازه داد که به دیدن همسرش برود. سید پا
صفحه 16 از 50
به اتاق گذاشت. نوزاد سالم و زیبا در آغوش مادر آرام بهخواب رفته بود. فاطمه با دیدن سید لبخندي زد و سید دو زانو کنار بستر
او نشست و خم شد و بردست لطیف و نرم نوزاد بوسه زد و آهسته گفت: پسر زیبایی داریم. فاطمه نگاهی مادرانه و از سر مهر به
پسرش انداخت و گفت: پسر سید مرتضی حسنی حسینی طباطبایی میخواستی زیبا نباشد؟ سید مرتضی سر بلند کرد. چشمانش پر از
اشک بود. فاطمه نگران شد پرسید: پسرمان عیبی دارد؟ سید سر تکان داد وگفت: نه، خدا نکند. پس چرا گریه میکنی؟ گریهام
از سر شوق است... در لحظاتی که تو درد میکشیدي و کاري از دست من براي تو ساخته نبود، از شدت خستگی و گریه براي
لحظاتی خواب رفتم و خواب دیدم امام هشتم علیبن موسی الرضا شمع بزرگی را به شاگردشان محمدبن اسماعیل بن بزیع دادند.
محمد شمع را گرفت از پله هاي پشت بام بالا رفت و آن را بر فراز بام اتاقی که تو در آن بودي روشن کرد. ناگهان نور آن شمع تا
آسمان بالا رفت و همه جا را روشن کرد و من... بیدار شدم... فاطمه بغضف گلویش را فرو خورد و بوسه اي بر دست پسرش زد و
گفت: خدایا... پسر من و تو... مرتضی... سید مرتضی دست دیگر نوزاد را نوازش کرد و گفت: سحرگاه جمعه و عید فطر باشد و
زمین هم زمین کربلا باشد و خدا به من و تو پسري هدیه کند، چه میشود؟ حالا نامش را چه میگذاري؟ همان محمد مهدي؟
حرف مرد یکی است! از روز اولی که باخبر شدم که مادر شدهاي نیّت کردم اگر فرزندمان پسر شد نامش را محمد مهدي
بگذاریم، تو که موافقی؟ مگر من دلم میآید با تو مخالفت کنم. سید محمد مهدي طباطبایی... بهتر از این نمیشود. سید جواد هم
بیدار شده میروم او را بیاورم تا برادرش را ببیند. عیدي اي که خدا به من و تو در این روز عید فطر داده است براي او هم عزیز و
دوست داشتنی است. سیدمرتضی از اتاق که بیرون رفت سر بلند کرد. آسمان کربلا را هیچ وقت این همه آبی و زیبا ندیده بود. از
وقتی از ایران به عراق آمده و در کربلا ساکن شده بود و کلاس درس علوم دینی را در کربلا برپا کرده بود، هرگز این همه
احساس سرور و شادمانی نکرده بود. با خودش عهد کرد اولین جایی که نوزادش را میبرد حرم امام حسین و ابوالفضل،
علیهماالسلام، باشد و سید محمد مهدي را به عطر حرم حسینی معطر و خوشبو کند. سید مهدي با احترام پیش پاي پدر و استادش
سید مرتضی زانو زد. سید نگاهی پر مهر و پدرانه به سیماي روشن و زیباي او انداخت. با آنکه سن و سالی نداشت در محضر
بزرگان کربلا و نجف تحصیل کرده بود و استاد پیرش وحید بهبهانی او را بسیار دوست میداشت و همواره هوش سرشار او را در
آموختن علوم دینی تحسین میکرد و با همۀ کهولت سن، درس دادن به او را دوست میداشت و حالا که اینگونه مؤدب پیش پاي
پدر زانو زده بود حتماً حرف مهمی براي گفتن داشت. سید مرتضی سکوت توأم با احترام او را که دید گفت: حرف بزن پسرم.
مطلبی براي گفتن داري؟ سید مهدي سر بلند کرد و گفت: میدانید که تحصیلاتم به پایان رسیده است. بله میدانم، منظورت
چیست؟ میخواهم اجازه بدهید تا از کربلا به نجف کوچ کنم و آنجا را به عنوان اقامتگاه دائمی خود برگزینم. تو که از استادانت
وحید بهبهانی و شیخ یوسف بحرانی که علماي عصرند، با آنکه هنوز خیلی جوانی اجازة اجتهاد گرفتهاي، حالا براي کوچ به نجف
از پدر اجازه میخواهی؟ سید مهدي سر به زیر انداخت و گفت: سید مرتضی طباطبایی هم به عنوان استاد به من اجازة اجتهاد داده
است، امّا حالا میخواهم به عنوان پدرم بهمن اجازة کوچ به نجف را بدهد. دل سید مرتضی از مهر پسر لرزید: به فداي تو پسر
بزرگوار و عزیزم. تو وقتی در این سن و سال اجازة اجتهاد داري اجازة کوچ به نجف که چیزي نیست. هرطور که صلاح میدانی
عمل کن. خانواده ات را هم با خودت میبري؟ اگر اجازه بدهید. خوشبختانه فاصلۀ چندانی بین کربلا و نجف نیست. هروقت
درس و تدریس بهمن فرصت داد به دیدارت میآیم. وظیفۀ من است که به دیدار شما بیایم. اگر هم روزها درس و تدریس بهمن
مجالی نداد شبها میآیم و برمیگردم. سید مرتضی دو دستش را بر روي دستهاي سید مهدي گذاشت و آنها را گرم و پدرانه فشرد و
گفت: هرجا که باشی برایم عزیزي. تو و سید جواد نور دو چشمان من هستید. سید دست پدر را بوسید و گفت: و شما نه تنها پدرم
که استاد من هستید. مرا از دعاي خیرتان فراموش نکنید. سید مرتضی بلند شد. بغض گلویش را گرفت و رویش را از سید مهدي
برگرداند تا چشمان پر از اشکش را نبیند و با صداي لرزان گفت: اینطور با من وداع نکن. مگر میخواهی بهسفر قندهار بروي. نجف
صفحه 17 از 50
همین چند فرسخی است و تو هم اگر دلت هواي ما را نکند، هواي حرم امام حسین را که میکند. سید مهدي جوابی نداد. چرا که
بغض گلویش را میفشرد. میخواست بگوید فکر میکنم سالها بگذرد و من نتوانم دوباره در کربلا زندگی کنم ولی حرفی نزد...
شیوع بیماري طاعون، آتش وحشت و اضطراب را در عراق شعله ور کرده بود و مردم شهرها یکی پس از دیگري در دام طاعون
گرفتار میشدند. سال 1186 هجري بود و کمبود آب و نبودن دارو بر تعداد تلفات طاعون میافزود. کلاس درس همۀ علما بهخاطر
شیوع طاعون تعطیل شده بود و ماندن در نجف بهصلاح نبود. کودکان سید مهدي درمعرض خطر بودند و او نمیخواست به هیچ
قیمتی آنها را ازدست بدهد. دست به دامان پدر شد تا راه چارهاي برایش پیدا کند... گذشتن از کوچه پسکوچه هاي خاکی و
طاعونزده کربلا دلهرهآور بود. بزحمت خودش را به خانۀ پدریاش رساند. از شدت کوبیدن در، سید مرتضی وحشت کرد و با
خودش گفت: نکند خبري از نجف آوردهاند. در را که گشود چهرة غبار گرفته و خستۀ سید مهدي دلش را لرزاند. پرسید: براي
بچه هایت اتفاقی افتاده؟ سید سلام کرد و نفس زنان گفت: نه پدرجان. ولی میترسم که اتفاقی بیفتد. فکري بکنید. مادر هراسان از
اتاق بیرون آمد. چهرة سید مهدي بدون آنکه حرفی بزند نشان دهندة عمق نگرانی او از این مصیبت بود. سید مرتضی دست او را
گرفت و گفت: آرام باش! نمیتوانم پدر، نمیتوانم شاهد ازبین رفتن کودکانم باشم. خدا نکند! چه کسی گفته قرار است آنها
ازبین بروند. چه تصمیمی گرفته اي؟ سید به دیوار تکیه داد و نگاهی به آسمان غبار گرفتۀ کربلا انداخت وگفت: آن دفعه که از
کربلا کوچ کردم دلم به نجف خوش بود و اینکه راه نزدیک است و حوزة همۀ علوم و جمع مجتهدین علم آنجاست. امّا حالا
نمیدانم چه کنم. چارهاي جز رفتن برایم نمانده است. قصد داري از نجف هم کوچ کنی؟ ولی کجا؟ در تمام عراق طاعون شیوع
پیدا کرده و هیچ کجا در امان نیست. میخواهم اگر اجازه بدهید به ایران بروم و در جوار علیبن موسی الرضا ساکن شوم. بسیار
عالی است. ما هم با تو میآییم. طاعون به احدي رحم نمیکند. با سید جواد دستهجمعی به مشهد کوچ میکنیم. برق شادي در چشمان
سید مهدي درخشید. بهتر از این نمیشود. با این کارتان دیگر نگران از اینجا نمیروم. پس برو، بار سفرت را ببند. ما هم آمادة سفر
میشویم. قبل از آنکه طاعون دامن یکی از افراد خانوادة سادات طباطبایی را بگیرد باید برویم. بله نباید یک لحظه وقت را تلف
کرد. کودکان من توان مقابله با طاعون را ندارند. سید مرتضی به دنبال سید مهدي تا جلوي در رفت و گفت: نگران نباش جدشان
حامی آنهاست. طلوع آفتاب فردا همگی از کربلا کوچ میکنیم و راهی خراسان میشویم. سفري طولانی و سخت در پیش داریم امّا
گسترده بود و شاگردان فراوانی از سراسر ایران در « میرزا مهدي شهید » هرچه باشد بهتر از دچار شدن به طاعون است. حوزة درس
کلاس درس او بودند. امّا بین آنها جوانی تازه وارد توجهش را جلب کرده بود. میرزا شنیده بود که او سید محمد مهدي طباطبایی
است و بتازگی از عراق به ایران آمده و از سه تن از علماي کربلا و نجف، اجازة اجتهاد دارد، امّا شیفتۀ آموختن است. میرزا مهدي
بحث سنگینی را پیش کشید و سؤالاتی از شاگردانش پرسید که همگی در پاسخش درماندند. مجتهد جوان کربلایی در گوشهاي
از مجلس نشسته بود. بعد از نجات از چنگ طاعون. آرامش از دسترفته را به دست آورده بود و در جوار امام رضا، علیهالسلام، و
در کنار خانوادهاش احساس امنیت خاطر میکرد و با همۀ علومی که در نجف و کربلا تا درجۀ اجتهاد آموخته بود تشنۀ فراگیري
بود. سکوت استاد را که دید مهر از لب برداشت و در برابر بهت حاضرین پاسخی واضح و روشن داد، به نحوي که استاد میرزا
مهدي شهید که خود فقیهی عارف بود در حالیکه از هوش سرشار شاگرد جوان شگفتزده شده بود نیمخیز شد و در برابر همه
براستی که تو دریاي علومی... فریاد تحسین از همه بلند شد. از اینکه استادشان « إنّما أنت بحرالعلوم » : خطاب به سید مهدي گفت
جوانی از اهالی عراق را در حوزة درس خراسان به این لقب نامیده بود همه متعجب شدند و بعد از آن سید محمد مهدي طباطبایی
به سید بحرالعلوم شهرت یافت. میرزا مهدي دستی بر شانۀ او زد و گفت تو در انواع علوم دینی و فلسفی استادي و حقیقتاً که لقب
بحرالعلوم شایستۀ توست. ببین برادر! تو بعد از هفت سال دوري از وطن آمدهاي و هنوز نیامده بار سفر بسته اي؟ بحرالعلوم
درحالیکه سید رضاي کوچکش را درآغوش داشت او را بوسید و گفت: میدانی که دوري از خانواده برایم سخت و دشوار است.
صفحه 18 از 50
هفت سال دوري از وطن را هم به عشق خانواده و حضور تو و پدرمان تحمل کردم. امّا چه کنم اولًا که سفر حج بر من واجب است
و ثانیاً دلم براي زیارت خانۀ خدا تنگ شده است. تا شروع مناسک حج هم که فرصت زیادي باقی نمانده. اگر فرصتی بود مدتی
میماندم و بعد میرفتم. سید جواد دستی بر شانۀ او زد و گفت: انگار تو هیچ جا قرار نداري. مدتی را کربلا ماندي. بعد به نجف
رفتی. از نجف هم که به خاطر طاعون همگی به ایران کوچ کردیم و حالا که دوباره همگی در نجف گرد آمدهایم، دلت هواي
بیتالله کرده است. سید بحرالعلوم با چشمانی نمناك سید رضاي کوچکش را به برادر سپرد و گفت: چه کنم؟ هواي خانواده ام را
داشته باش و نگذار دوري من برادر زاده هایت را آزار دهد. سید جواد پیشانی سیدرضا را بوسید و گفت: خدا کند همانقدر که به
فکر کودکانت هستی، به فکر دل ما هم باشی. سید سري تکان داد و برادر را گرم در آغوش گرفت و بوسید: دیگر سفارش
نمیکنم. هواي پدر و مادرمان را داشته باش. سید جواد آهی کشید و گفت: خوب است که مناسک حج زمان معلومی دارد و
خانوادهات و خصوصاً این سید رضاي شیرین زبان تو پیش ماست. اگر سفر حج نبود و خانواده ات هم همراهت بودند خدا
میدانست کی برمیگشتی. نیازي هم به سفارش نیست. در پناه خدا، برو و نگران هیچ چیز مباش. سید بحرالعلوم بار دیگر پسرش را
بوسید و بسختی از او دل کند و به کاروان پیوست و حاجیان بیت الله در میان سلام و صلوات بدرقه کنندگان، نجف را به قصد مکه
ترك کردند. سید بحرالعلوم بعد از طواف صبحگاهی، راهی خانه شد. در که زد زینالعابدین در را برویش گشود و سلام کرد. سید
به اتاق رفت و او به دنبالش وارد اتاق شد. عادت هر روزش این بود که قلیانی براي سید آماده کند تا او بعد از آن، به اتاق دیگر
که کلاس درسش بود، برود و کار تدریس را شروع کند. امّا زینالعابدین به جاي کاري که هر روز انجام میداد، دوزانو پیش روي
سید بحرالعلوم نشست. سید که متوجه حال او بود، نگاهی به او انداخت و پرسید: اتفاقی افتاده؟ زینالعابدین با شرمساري آهسته
گفت: آقا! مخارجمان زیاد است و دیگر چیزي در بساط نداریم. شرمنده ام امّا براي نان و غذاي فردا دیگر هیچ پولی نداریم.
جسارت است ولی شما هم که هر روز مهمان دارید. سید با کمی تردید پرسید: منظورت چیست؟ زینالعابدین با آنکه مسنتر از سید
بود امّا حرمت سیادت و استادي او دلش را لرزاند. سرش را پایین انداخت که چشمش به چشمان پرافبهت و نافذ سید بحرالعلوم
نیفتد. سید که سکوت او را دید محکم پرسید: گفتم منظورت چیست؟ زینالعابدین پشیمان از لحن شروع کلامش با لحن آرامتري
گفت: حساب و کتاب مخارج منزل شما به دست من است و دلم نمیخواهد شما در این غربت دچار مشکل شوید. وضع مخارجمان
خیلی بد است. سید آهی کشید و گفت: خودت که از ابتداي این سفر با من بوده اي و میدانی که به قصد زیارت خانۀ خدا به مکه
آمدم ولی ماندگار شدم. اگر کاروان بموقع به مکه رسیده بود، ما هم اعمال حجمان را انجام میدادیم و به نجف برمیگشتیم. ولی
چه کنم که تقدیرمان این بود و حالا باید تا فرا رسیدن موسم حج سال آینده اینجا بمانیم. همینکه میتوانیم اجارة این دو سه اتاق را
بپردازیم جاي شکرش باقی است و این را هم میدانم که به تو سخت میگذرد. حق داري. ولی باور کن براي من هم زندگی در اینجا
آسان نیست. همینکه مجبور به تقیه کردن هستم و بناچار در جوار خانۀ خدا باید مذاهب چهارگانۀ اهل سنت را هم تدریس کنم
برایم بسیار سنگین است. ولی چاره اي جز گذران این دوران نداریم. زینالعابدین سلماسی شرمنده از لحن غمگین سید گفت: به
فداي جدتان شوم. همۀ اینها را میدانم و این را هم میدانم که شما دور از خانواده و خویشان، تک و تنها و دور از وطن چه بر دلتان
میگذرد. امّا هنوز تا موسم حج ماهها باقی مانده است و حتی دیگر پولی براي نان فردا نداریم تکلیف من چیست؟ من در کلاس
درس شاگردتان هستم امّا در خانه وظیفه ام خدمتگزاري شماست. خدمتگزار هم حق دارد نگران وضع خانۀ مولاي خودش باشد.
سید بحرالعلوم، لبخند شیرینی زد و گفت: برایم عزیزي و دلسوزیت هم ارزشمند است... زینالعابدین جرأت پیدا کرد و گفت: پس
ن شاگردانم میآیند و باید به کلاس درسم ´ بفرمایید چه کنم؟ سید سري تکان داد و گفت: بسیار خوب! برو قلیان مرا بیاور که الا
بروم. خدا بزرگ است. ما هم توکلمان بر اوست. مهمان او هستیم و او میزبان مهربانی است. خودش ما را دعوت کرده و خودش
هم میداند که قرار نبود مخارج دوسال اقامت در مکه را همراه بیاوریم. درست میشود. نگران مباش. اطمینانی که در نگاه سید موج
صفحه 19 از 50
میزد، باعث شد زینالعابدین دیگر کلمه اي بر زبان نیاورد. بلند شد و قلیان را آماده کرد و پیش روي سید گذاشت و متوجه شد که
سید سخت به فکر فرو رفته. خودش را مشغول نشان میداد امّا همۀ حواسش به سید بود که به گلیم کهنۀ زیرپایش خیره شده بود و
در سکوت کامل قلیان میکشید. حال سید بعد از حرفهاي زینالعابدین دگرگون شده بود و اصلًا یک کلمه حرف نمیزد. او هم
درمانده و پشیمان از طرح مسأله، مانده بود که چه کند. صبح روز بعد مثل هر روز سید از طواف صبحگاهی برگشت و بهعادت هر
روز هم زینالعابدین قلیان او را آماده کرد. امّا هنوز آن را جلوي سید نگذاشته بود که در زدند. صداي در که بلند شد رنگ از روي
سید پرید و بوضوح منقلب شد. با شتاب ازجا برخاست و گفت: قلیان را بردار و از اتاق بیرون ببر. زینالعابدین جا خورد و پرسید:
منتظر کسی هستید؟ چرا آشفته شدید؟ آشفته نیستم. برو... پس اجازه بدهید در را باز کنم. نه... نه خودم باید بروم. با عجله به
طرف در رفت و آن را باز کرد. در آستانۀ در شخصی با لباس عربی ایستاده بود. سید او را به اتاق دعوت کرد و او وارد اتاق شد و
نشست. سید مهدي با نهایت ادب و احترام درحالیکه دستهایش بشدت میلرزید جلوي در دوزانو نشست و به زینالعابدین که متحیر
ایستاده بود اشاره کرد که قلیان را بیرون ببرد. او هم حرف سید را اطاعت کرد و بیرون رفت. امّا به خودش اجازه نداد که به اتاق
برگردد و بداند این شخص کیست که سید بحرالعلوم با آن همه ابهت و هیبت پیش روي او اینقدر خودش را کوچک و حقیر میبیند
و بوضوح میلرزد. چند دقیقهاي با هم حرف زدند آن هم آهسته و با نجوا و با آنکه فاصلهاي بین دو اتاق نبود، نمیشد فهمید چه
میگویند تا اینکه آن شخص بلند شد. سید مهدي هم با شتاب از جا بلند شد. دست او را بوسید و او را تا جلوي در مشایعت کرد.
زینالعابدین جلو آمد و دید که شتري جلوي در خانه خوابیده. سید مهدي با احترام میهمانش را سوار بر شتر کرد و شتر به راه افتاد.
سید در را پشت سرش بست و به در تکیه داد. رنگش بشدت پریده بود و پیشانیاش خیس عرق بود. زینالعابدین بیش از این طاقت
نیاورد، جلو رفت و پرسید: شما حالتان خوب است؟ امّا جرأت نکرد بپرسد او که بود و چه گفت. سید مهدي سري تکان داد و
گفت: بله خوبم. بیا این حواله را بگیر و برو نزدیکی کوه صفا. مرد صرافی آنجا دکان دارد. حواله را بهاو بده و بگو هرچه که در
آن نوشته شده بهتو بدهد. زینالعابدین حواله را گرفت. به خودش اجازه نداد با آن حالی که سید داشت بیش از این سؤالی بپرسد.
فقط گفت: من خیالم راحت باشد؟ شما حالتان خوب است؟ سید که دهانش خشک شده بود و بزحمت حرف میزد با دست به
طرف در اشاره کرد: بله... برو... زینالعابدین فوراً از خانه بیرون رفت. تا کوه صفا راهی نبود. از دور دکان بزرگی دید که مرد
میانسالی بر در آن نشسته بود. جلو رفت و سلام کرد و حواله را بهدست صراف داد و گفت: استادم این حواله را داده و گفته مبلغ
آن را کامل و یکجا بدهید. صراف از جا بلند شد. حواله را گرفت. به آن نگاه کرد و آن را بوسید و گفت: تنهایی؟ بله تنها هستم.
مبلغ این حواله را نمیتوانی به تنهایی ببري. منظورت چیست که نمیتوانم تنها ببرم. ببین دستکم سه چهار نفر باربر میخواهم! من
که سردرنمیورم. بالاخره میخواهی مبلغ این حواله را براي استادت ببري یا نه؟ معلوم است که میخواهم. خب تو از عهدة بردن
این بار برنمیآیی همین. بار؟! مبلغ یک حواله را میخواهم ببرم. نیامدهام که پارچه و... برو سه چهار مرد توانمند خبرکن و معطل
هم نکن. مبلغ حواله بسیار زیاد است. زینالعابدین با تعجب به بازار مکه رفت تا چند نفر باربر پیدا کند، در راه ناگهان یاد حرفی که
صبح قبل به سید زده بود افتاد و یاد حرف سید و مهمانی که به خانۀ آنها آمده بود... باربري در یک گوشه در سایۀ دیوار کز کرده
بود. زینالعابدین به طرفش رفت و گفت: پیداست از صبح باري گیر نیاوردهاي که زانوي غم به بغل گرفتهاي. باربر جوان بلند شد
و گفت: همینطور است. بیا برویم که کار پربرکتی برایت سراغ دارم. ولی نیاز به سه نفر باربر دیگر هم دارم. ولی پولی همراه
ندارم که مزدت را بدهم. بار را که به مقصد رساندي پولت را میدهم. باربر جوان با تعجب گفت: از بازار مکه بار سنگینی خریده
اي و پول هم نداري؟ خیلی عجیب است. ببین جوان ماجراي بار من، براي خود من هم عجیب است چه رسد به تو. ولی همین که
گفتم پولی ندارم که به تو بدهم. باربر بناچار پذیرفت و گفت: حرفی نیست مقصد که رسیدیم پول ما را بده. ولی بارت چیست؟
زینالعابدین خندة شیرینی کرد و گفت: از دکان صرافی براي خانۀ استادم پول میبرم!! پول؟! چهار باربر میخواهی که پول ببري؟
صفحه 20 از 50
بیش از این سؤال مکن و بیا برویم. دلم نمیآید استادم بیش از این منتظر بماند. باربر جوان با کنجکاوي و اشتیاق به راه افتاد و سهنفر
از دوستانش را هم خبر کرد و با هم به دکان صرافی رفتند. صراف تاحدي که آن چهارجوان قدرت داشتند پول آورد و در کیسه
هاي بزرگی ریخت و روي دوش آنها گذاشت و آنها را روانه کرد. جلوي در خانۀ بحرالعلوم، کیسه ها را برزمین گذاشتند.
زینالعابدین در زد. سید در را گشود. زینالعابدین سلام کرد و گفت: مبلغ حواله این چهار کیسۀ پول بود که صراف داد تا خدمتتان
بیاورم. ولی من مزد این باربرها را نداشتم که بدهم. سید با چشمانی نمناك نگاهی به زینالعابدین و به کیسه هاي پول انداخت و
مزد باربرها را داد. باربر جوان پول را که خیلی بیش از مزد و حقش بود گرفت و گفت: آقا در تمام مدتی که در بازار مکه کار
میکنم هرگز باري پر از پول نبرده بودم! زینالعابدین خندید: بعد از این هم تا عمر داري نمیبري! مردان باربر خرسند و راضی رفتند و
زینالعابدین در را بست و پولها را بزحمت به اتاق برد. سید بیآنکه حرفی بزند آمادة رفتن به مسجدالحرام شد تا کار تدریس را
شروع کند و زینالعابدین بیتاب از این سکوت پرمعنی سید رفت تا پولها را در جاي مناسبی بگذارد... زینالعابدین براي خرید
مایحتاج خانه سید به بازار مکه رفت. مدتها بود که براي خانه چیزي نخریده بود و حالا که حوالۀ پربرکت به دستشان رسیده آنها را
بی نیاز کرده بود. اگرچه سید هرچه در خانه داشت یا به مهمان میداد و یا با فقرایی قسمت میکرد که او را به سخاوت و کرامت
خوب میشناختند. با خودش فکر کرد سري به آن صراف هم بزنم و بپرسم آن حواله از که بود. سید که یک کلام هم درمورد آن
حرف نزده بود. به نزدیکی کوه صفا که رسید اول فکر کرد اشتباه آمده چرا که هرچه اطرافش را نگاه کرد اثري از دکان به آن
بزرگی نبود. دکان دیگري باز بود که مردي بر در آن پارچه میفروخت. زینالعابدین جلو رفت و سلام کرد. مرد پارچه فروش
جواب سلام او را داد وگفت: پارچه هاي خوبی دارم بفرما... براي خرید پارچه نیامدهام. صرافی در اینجا دکان داشت. من دیروز
حواله اي داشتم و آوردم و او پول آن حواله را به من داد. مطمئن هستم نشانی را درست آمدهام. صراف؟! آن هم اینجا! من یک
عمر است اینجا دکان پارچه فروشی دارم و هرگز صرافی در اینجا ندیدهام. در کنار دکان من هم که دکان این جوان خرمافروش
است که... زینالعابدین حرف او را قطع کرد و گفت
گلستان مهدوي